سلام داداش
چی میشد این همه سلام که نه این بارهایی که میام سلا داداش میگم یه سلام داداش کوچیکه می شنیدم میدونم اشکال از منه اما بزرگی تو کجاست به هر حال خدا را شکر می کنم.
مثل این که قرار نیست تنها بیام این دفعه سعی کردم تنها بیام ولی نشد خواهر کوچیکتم آوردم اومدیم تا قشنگ ترین و باصفاترین افطار عمرمون را پیش تو باشیم چقدر با صفا بود من و آبجی کوچیکه و خان داداش سر سفره افطار چقدر باروون موقع اذان حال داد داداش حیف که بچه هاش بودند اگه نبودند یه دل سیر باروون روی مزارت میومد شایدم اون باروون بجای باروون من و آبجی اومد نمیدونم ولی مطمئنم آبجی کوچیکم دلش خیلی می خواست تنها باشه با تو ... دلم گرفته نمیدونم ماه رمضون کاری کردم یا نه تو برام دعا کن – موقع اذون زیر بارون شب جمعه آخر ماه رمضون از بین همه حاجتهایی دنیایی یه چیز ازت خواستم فقط خدایا منو بهش برسون